درخیالم، رویِ تو، غم را؛ پریشان می کند
همچو ابری ،دشتِ دل، را پر زِ باران می کند
درشب یلدا، تو را مهمانِ قلبم کرده ام
آشیانم گشته چشمانت؛ که طوفان می کند
چتر می بندم، که بارانت بریزد بر تنم
ذره ذره عشقِ تو، دل را که، مهمان می کند
چشم اقیانوسی ات، جانِ غزلهای من است
آهوانه می خرامد؛ غصه درمان می کند
نا خدایِ چشمِ تو، من گشتَم از سودای عشق
یا که باشم، کافری؛ عشقِ تو، جولان می کند
ZibaMatn.IR