ننویس لطفا!
یک جو صداقت توی گندمزار مان نیست
حرف از رفاقت بر سر بازارمان نیست
گرگی برادر های مان را خورده شاید
غیر از لباسی پاره چیزی بارمان نیست
شب زنده داری هایمان را خواب نوشید
صبحی همآوای دل بیدارمان نیست
ای کاش باورهای مان فهمیده باشند
یاری به فکر بخت لاکردارمان نیست
در دست سرد التجا مان قبله گم شد
جز آه و حسرت میوه پندارمان نیست
ننویس لطفا چیزی از مهر و محبت
این یادگاری لایق دیوارمان نیست
یک عمر دنبال خود گمگشته ماندیم
سرگشته تر از گردش پرگارمان نیست
علی معصومی
ZibaMatn.IR