آرزو می کنم سفری دراز با تو داشته باشم. به هر جا. به هر گوشه ی جهان.
من در سفر می خواهم تو را دوست بدارم. می خواهم روزها با هم راه برویم. شب ها در کنار آتش کوچک بالای تپه های بلند ترکیه بنشینیم و چای بنوشیم و حرف بزنیم من مطمئن هستم که کلی با هم مهربان خواهیم بود.
در آن روزها ما فرصت خواهیم یافت تا در سرنوشتی همخون شویم و شعرهایی بنویسیم که خیلی معصوم و ولگرد باشند.
تو باید تکّه یی از زندگی ات را به من بسپاری.
من آن تکّه را به سفر های دور می برم.
به گشت های عجیب که آنقدر بی نیاز شود، که تکّه های دیگر را فراموش کند و فقط بشود همه ی تو...
ZibaMatn.IR