دلم گرفته و بارانی ام شب جمعه
پر از هجوم پریشانی ام شب جمعه
تو را زدند زمانی که خواب بودیم و
پُر از تلاطم بیداری ام شب جمعه
گمان کنم که دو سال است چون شب یلدا
سحر ندارم و طولانی ام شب جمعه
صدای شعر تو در گوش من طنین انداخت
صدای تو شده لالایی ام شب جمعه
دو سال خیره به ساعت شدم که اینگونه
نوای ساعت دیواری ام شب جمعه
درست بیست دقیقه پس از یک شب بود
که رفت یاور کرمانی ام شب جمعه
چنان گرفت دلم با نگاه بر عکسش
که یاد دست سلیمانی ام شب جمعه
شاعر:
ZibaMatn.IR