شعر خاص
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات شعر خاص
☘️عشق
لحظه ای کوتاه
که تلخ و شیرین می شود
در لبانت
و
حرف هایت
آسان ترین دروغ
در چشم های پر از راز...
...🍂
...فیروزه سمیعی
حیطه پرگار
تا مست شراب لب دلدار نگردم
هوشیار نخواهم شد و بیدار نگردم
یغما ببر ای دزد همه دار و ندارم
جز بهر نگار ، عازم پیکار نگردم
ای شیخ گلو پاره مکن تا نرسد یار
صد پاره شوم صالح و دین دار نگردم
ما را تو نترسان ز...
.به روح لطیف سهراب سپهری
از پُشتِ شفافیتِ دلت
جهان گُلخانه است
پر از اطلسی و لادن و شب بو
تو
بر اریکه یِ مِهر نشسته ای .
─═┅✫✰🍁✰✫┅═─
♡ دخترِ کوفی ○
این هفته امامزاده پیداش نشد باز
تا پرده بیاندازم از آرامشِ این راز
ای وای نطنز باشی و یار نباشد
رسوا شده پنج شنبه بازار نباشد
من عاشقتم دختر بی حوصله ی سرد
مردی که تورا محکم محکم بغلت کرد
هر لحظه ڪه دیدی صنمی...
اسب سفید پادشاه
قدم
از
قدم
برنمی داشت
چون می دانست
«جانِ» صاحبش را
کسی تصاحب کرده
علیرضا نجاری (آرمان)
گرگها گله دَریدند، از شیر شکایت کردند
قصه ،از مَکاری روباه حکایت کردند
دیگری باز به دَندان گرفت، با خودبُرد
باز از نادانی این گاو ،روایت کردند
سگ گله اَمان داد، تا که گرگان بِدَرَند
باز از چوپان دروغگو، نَقل و صحبت کردند
گر خَران شِیهه کشیدند ،به جای اَسبان...
شب وناله های ناتمام
شب وآدمای بی مرام
شب وحلال وحرام
شب ومرگ یک کلام
کدام وکجانمیدانم
ای صاحب فضل و خرد و پاک سرشت
ای طالب زهد و سجده و باغ بهشت
از خوب و بد کسان تو را حاصل نیست
آنکس دِرَوَد دانه که در وقت بکشت
سید عرفان جوکار جمالی
وضف اگر خواهم بگویم من ز شهری بهترین
گویم از شیراز شهرم از همه زیباترین
شهره با شعر و شراب و بلبل و گل هست چون
برترین، رنگین ترین، عاشق ترین، خوشبوترین
فصل سرما بار خود را بر زمین دارد هنوز
کاروان گل رسد با بوی های عنبرین
زین لطافت...
این چه دردیست که درمانش نیست؟
این چه رنجیست که پایانش نیست ؟
این چه گوییست که چوگانش نیست؟
این چه جرمیست که تاوانش نیست؟
این چه عهدیست که پیمانش نیست؟
این چه شوریست که سامانش نیست؟
این چه معنیست که عنوانش نیست؟
این چه عشقیست که جانانش نیست؟
این...
در زمینی که زمان کاشت مرا
گل زیبایش بجز خار نبود
پستی و هرزه گی و هرزه گری
حسرتا...!؟!؟!؟
بهر کسی عار نبود....!؟!؟!؟
زار و بدبخت و گرفتار کسی
که به این عار گرفتار نبود...!؟!؟!؟
دوستان گویند سعدی! خیمه بر گلزار زن
من گلی را دوست می دارم، که در گلزار نیست...
(سعدی)
دلم گرفته و بارانی ام شب جمعه
پر از هجوم پریشانی ام شب جمعه
تو را زدند زمانی که خواب بودیم و
پُر از تلاطم بیداری ام شب جمعه
گمان کنم که دو سال است چون شب یلدا
سحر ندارم و طولانی ام شب جمعه
صدای شعر تو در گوش...
خواهرم بیداری؟
بی قرارم اینک
پشت خطم…
وصلی ؟
خواهرم باتوسخن میگویم ..
اگر آقای غریبم آید
و بگوید دختر..
سالها پشت در غیبت اڴر من ماندم
این همہ ندبه ی غربت خواندݥ
همہ اۺ وصل به گیسوی تو بود ...
چه جوابی داری؟
اگر آقا ڱوید
از سر عشقخیالۍ...