تن هایمان در ترافیک تقدیر گیر کرده است
اما بال خیالمان را که نچیده اند !
محبوب من
بیا قبل از کوچ رویا یک بار دیگر در آغوشِ سحر
خورشید را بیدار کنیم و
روشنی را به تماشا بنشینیم
بیا تا بیداری خواب است
برای ساعتی جهان را فراموش کنیم
و تنها دغدغه مان این باشد
که از لبستان
برایت بوسه بچینم یا لبخند !
محبوب من
کاش در پیچ و خم های غریب
رازمان را زمزمه نمیکردیم
تا با دستبندِ دوری ،دستگیرمان نکنند
آنقدر بی رحمند که
حتی نگذاشتند برای خداحافظی
آن دو دریچه ی روشن قهوه ای
که ورودگاه روح من بود را ببوسم
نمیدانم آزادی چه زمانیست
اما آسمان برایم قفس است
اگر تو هم پروازِ من نباشی...
۱۲مهرنوشته شد
ZibaMatn.IR