زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
صفحه اینستای من: sahar.ghazani
در صدایش سِحرِ عجیبی نهفته بود
وقتی می گفت دوستت دارم
روح از مرز های تنم عبور میکرد
و به گل های پیراهنم
جان می بخشید...
متن سحر غزانی
چشمانش ...
دریچه های قهوه ای روشنی که
ورودگاه سرزمین ابدی من بود
جایی که روحم را در آن حبس کرده بودند...
متن سحر غزانی
تن هایمان در ترافیک تقدیر گیر کرده است
اما بال خیالمان را که نچیده اند !
محبوب من
بیا قبل از کوچ رویا یک بار دیگر در آغوشِ سحر
خورشید را بیدار کنیم و
روشنی را به تماشا بنشینیم
بیا تا بیداری خواب است
برای ساعتی جهان را فراموش کنیم
و تنها د...
متن سحر غزانی
حتی راه رفتن در خیابانی که
بدانم قدم های تورا حمل کرده
برای قلبم تسکین است...
متن سحر غزانی
محبوب من
غم هایت در اتاق بغلیِ غم های قلبم خانه دارد
هر وقت آزرده شوی
سر وصدایشان غم های مرا بیدار می کند
و همه با هم به سوگِ رنجِ شما می نشینیم......
متن دلنوشته عاشقانه
کاش دکمه دوم پیراهنش بودم
همان قدر به قلبش نزدیک.. .
.
.
.
.
.
.
.سحر غزانی...
متن سحر غزانی
در یکی از نامه هایش نوشته بود :
دوست داشتن را از خدا یاد بگیر
هوا که سرد میشود
پیراهنی از جنس خورشید
برای زمینش می بافد
سحر غزانی...
متن سحر غزانی
برای در آغوش کشیدنت
شهر را به تن کردم
در کدام خانه ی پیراهنم نفس میکشی؟!
سحر غزانی...
متن سحر غزانی
کجا رفتی
این بار از کدام کوچه سراغِ قدم هایت را بگیرم؟
سحر غزانی...
متن سحر غزانی
سندرمِ زبونِ بی قرار
من یه رفیق ِ نویسنده دارم که عاشقانه های خیلی قشنگی مینویسه
دیروز که پست گذاشته بود زیرِ پستش نوشته بود
بخدا به پیر به پیغمبر این نوشته ها بی مخاطبه و من عاشق نشدم😐
خب عزیز من چرا باید بیای اصلا برای هر کسی توضیح بدی...
متن سحر غزانی
چشم هایمان را با عشق های دروغیشان کور میکنند و
گوش هایمان را کر!
این آدم ها به تازگی عادت کرده اند ،برای پنهان کردن عیب هایشان عاشقمان میکنند......
متن سحر غزانی
بیشتر دوست میداشتم آدمی باشم با شرایطی استثنایی
آنقدر استثنایی که بتوانم در ماه زندگی کنم
و مردم هر از گاهی مرا با تلسکوپ ببیند و من هم برایشان دست تکان دهم
فکر میکنی از آن فاصله غمِ دلتنگیِ من برای تورا میتوانند از چشم هایم بخوانند؟!
اگر اینجا...
متن سحر غزانی
در دلم چنان اندوه انبوه شده است
که اگر آنها را روی هم بگذارم
کوهی میشود بلند
و شاید افسردگی،
تنها کسی باشد که بتواند این قله را فتح کند...
سحرغزانی...
متن سحر غزانی
به یه جایی رسیدیم که وقتی تلفن زنگ میزنه
تن هممون میلرزه که مبادا خبر فوت یا بیماریِ کسی رو بخوان بدن
جرئت نداریم تلوزیونو روشن کنیم که یوقت نگن یه بلای جدیدِ دیگه داره سرمون میاد
قبلنا وقتی دلم میگرفت میرفتم قدم میزدم
اما الان به سرِ کوچه نرسید...
متن سحر غزانی
ما ساعت ها باهم حرف میزدیم
بی آنکه صدای همدیگر را بشنویم
و هر بار \ فاصله \ از این قدرتِ ما تعجب میکرد...
سحر غزانی...
متن سحر غزانی
سرت را بر جایی از تنم بگذار
که قبلِ رفتنِ تو
در آن قلبی بود به وسعتِ دریا
سرت را بگذار تا بشنوی
این حفره ی خالی با دیدنِ تو
هنوز هم میتپد......
متن سحر غزانی
از رستورانِ آسمان سالادِ ستاره سفارش دادم برای تاریکی هایم...
پرنده ای با لباس آبی آوازِ پرواز مینوازد
وکبوترانِ کور با حسرت کُر میخوانند
ماهِ عبوس مدام با خورشید تماس میگیرد که چرا دیر کرده است!
میدانی...
زمان هایی که نیستی شب در آسمان قد ...
متن سحر غزانی