شعله عالم افروزم
من عابر پس کوچه های سرد هر روزم
آواره ی شهر خزان از فصل نوروزم
شب تا سحر گرد چراغ لاله می ریزد
خاکستر پروانه های مست خودسوزم
زانو زدم عمری به پای نرگس مستی
تا توشه ای را در تماشایش بیاندوزم
دیوانه و دلبسته ی دُردانه ای گشتم
شاید به نام عاشقی درسی بیاموزم
آتش فشان سینه ام را تو نمی دانی
سیاره ای از شعله های عالم افروزم
امروز اگر در خاطرش یادی نکرد از ما
فردا ببادش می دهد نجوای مرموزم
دارم بزن! ای درد بی درمان رهایم کن
از گیر و دار بی خود دنیای چلغوزم
♤♤♤
ZibaMatn.IR