مردی سپری در دست گرفت و همراه...

زیبا متن: مرجع متن های زیبا کوتاه

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

مردی سپری در دست گرفت و همراه سربازان به جنگ رفت. به پای دژی رسیدند. از بالای دژ سنگی بر سر مرد زدند و سر او را شکستند. مرد، خشمگین شد و فریاد زنان به سنگ انداز گفت: «ابله، مگر کوری؟ سپر به این بزرگی را نمی بینی که سنگ بر سر من می زنی؟».

ZibaMatn.IR
علیرضا  عباسی
ارسال شده توسط
متن حکایت
اشتراک‌گذاری
عکس نوشته مردی سپری در دست گرفت و همراه
دانلود عکس نوشته

عکس نوشته مردی سپری در دست گرفت و همراه...