من مانده ام در خلوتی پر از پوچی ها
می نگرم به قاب کوچک از دختری که سبد سیبی را به دست دارد و در میان نی زار قدم می زند
قدم به قدم از وجودش عسل می ریزد
موم عسل هایی که زبانت را یکجا قورت می دهند
آه...! سرانجام این قصه ی پر تکرار سلام و خداحافظی های خالی از احساس توست...!
علیرضانجاری(آرمان)
ZibaMatn.IR