امروز روزی ست که وطن، قلم بر دست
دواتش را پی در پی پس می دهد
صبح میزش کثیف می شود
و شب دفترش
از جایش بلند می شود،
لباس وصله دارش را
تکان میدهد و غبار، فضای
اطرافش را پر میکند
همان وطنی که روزی تاجور بود
تاریکی...!
تنها دلیل درک سپیدی هاست
چشمانت را ببند و خوب گوش کن...! صدای قدم های یار نزدیک است
کافی ست کمی تامل کرد
برای رسیدن قافله ی عشق...!
علیرضا نجاری (آرمان)
ZibaMatn.IR