زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

صدای ترسانی که از سوز سردی وحشت کند و بی دریغ فریادش را در هیاهوی باد رها کند درخت بیدی که در فراق آخرین روز بهار می گرید و شانه هایش برای نبود انوار طلایی خورشید می لرزد و بادی هولناک در سراسر جهان در نقطه ای از بهار تاریکی می وزد دستانت را به آسمان وفا برسان تا تو را هم سفر کند با باران غمگین عطوفت و ببار بر اقیانوس آرام اما مهیب آتش شعله ور جانت را با خنکای نسیم بسوزان و ترحم دستانت را در گوش کودکان غنچه های غمگین باغ نجوا کن ، قلم را در وجودت معنا کن و صحبت های بی ندایش رادر صفحه کاهی دلت نقش کن زنجیر های روحت را بشکن و از دام جان رهایی را زمزمه وار برقص دنیا را از لکه های تیره جهالتی که مه آلود شده با بخار گرم تنت از شیشه بلور حصار کنار بزن و کریستال های چراغانی آسمان را رنگین تر و افروز تر بکش تکرار روزهای تنهایی ات را سکانس آخرین لبخندت را آرام با چشمانت صدا کن و به آفاق سرد سلام کن ، غروب نیلی ملکوت را سنگفرش راه پروازت کن تلخی قهوه های شکلاتی رنگت را نوید نام خوش پاییز دلتنگی هایت کن و آرام آرام زندگی را لمس کن...
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن