نامه ای از هزاران نامه ام برای او که تصدقش میروم

گرمای زندگی ام سلام
وقتی خسته می شوم ،دوست دارم فقط تو به من بگویی عزیزم دورت بگردم خسته نباشی ومن غرق در آغوش گرمت شوم
از وقتی که رفتی خودم را با خیال دیروزهایت مشغول می کنم تا شاید ناغافل امدی وچون گذشته از پشت مرا غرق در آغوش وبوسه هایت کنی ،چه توهم زیبایی !
فکرش هم مرا ارامم می کند
جان دلم
من دیگر آن دخترک پر هیاهوی دیروز نیستم که خواستنی هایش شاید تورا از من دور می کرد نمی دانم !
جانان من
دیگر رفاه نمی خواهم، زر وزیور نیز کارساز نیست. دیگر لباسی از نوع زربفت نمی خواهم
آه ای عشق اتشینم !
دیگر قدم زدن دو نفره دور آن حوض خاطرات را نمی خواهم
تو فقط بیا وباش واز آن من !
نمی دانم چطور دلتنگ نمی شوی مرا ؟!
باور نمی کنم می دانم می دانی من بیتاب توام وتو دلتنگ من ،
تواز ابتدا می دانستی من بیمار تو،گشته بودم.
وقتی تورا پذیرفتم،قلبم را تسلیم تو وهدیه ات دادم.دیگر از دلتنگی نمی توانم پیش کسی نقل قول کنم ،مرا مجنون دیوانه و دلتنگ عاشق می خوانند ومی دانند
این نامه را در سلامت کامل عقل نوشته ام و باز وبارها خواهم نوشت شاید ، روزی گوشه ایی خلوت گزیدی وخواندی اش ،،شاید رخ بر گرداندی ومرا به آغوش فشردی تا غم هجران به سر اید
تصدقت عاشق دلخسته ی همیشگیِ چشم براه ومنتظرت
همین .

۲۹تیر ۹۸
Zibamatn.ir/id/paapelititi
ZibaMatn.IR

ارسال شده توسط
عاشقانه ها ،دلنوشته های من