دلم امروز عصر
عجیب،
هوس بارون کرد..
از اون بارونا که شیشه ماشین رو انقدر خیس می کنه که هیچ کس توی ماشینو نبینه..
بعدش صدای آهنگ ضبط ماشین
ببرتم توی رویا...
فکر کنم تو کنارم نشستی و دارم برات حرف می زنم
بهت بگم دلم برات تنگ شده...واسه اون صدات..واسه لمس دستات ..واسه بوی عطر تنت...
بعدش گریه کنم بحال خودم..بحال خودمون...
توام با اون دستات اشکامو پاک کنی و ......
حیف که تو فقط توی رویا میتونی مال من باشی...
کجایی رویای شیرینم...
توام بخاطر من تو رویا میری...
اصلا امروز که من بارونی تو بودم
تو چه حالی داشتی ؟
دلنوشته ای از امیر پاشا فدائی
ZibaMatn.IR