بسم الله الرحمن الرحیم
در پادگانِ زخمی و بیدار باشِ شب
از بُرجکِ نگاه کسی کلّه پا شدم
ذهنم مچاله شد کفِ پوتین گریه ها
در متنِ انفرادی شعری رها شدم
سربازهای خسته ی بیتم گرسنه اند
فرمانده کنایه، ته دیگ مُرده است
سهمِ تمام زاغه ی افعالِ خورده را
با تانک از میان افاعیل ، بُرده است
نارنجکی خزیده کنارِ جناس غم
تا منفجر کند غزلِ اعتراض را
برروی دفتری سر باتونِ قافیه
از نو نوشته خاطره ی انقراض را
با هر گُلوله ای که نشسته در عمقِ تب
مُشتی ترانه ی قَدِ خونین پریده اند
کفتارهای وحشی داغِ نبود تو
حجم تمام خنده ی تَن را چریده اند
در جنگِ نابرابر و آرایشِ کمین
از تاکتیک دشمنِ فَرضی شکسته ام
با تیک تاک ثانیه های نمک زده
بر سوگ انتحارِ دقایق نشسته ام
در هر کلاغ پَر وسطِ سرزمینِ درد
یا یک نشست و پا شدنِ عُقده های سرد
جا کرده در ردیفِ رَجَزهای انتقام
وزنِ بهانه های کبود غرورِ مَرد
گردن زده صدای نفس های انتظار
آژیر های مُمتدِ سلّولِ نَنگ را
فریادهای کاغذ کان قلم سوار
برچیده اند سلسله های تُفنگ را
دامانِ روح باکره ام لحظه ی فرار
مالیده شد به حادثه ی سیمِ خاردار
دیگر سکوت میکنم و دَم نمیزنم
با طفلِ لالِ بی پدرِ زردِ بی قرار
✍️ سید هادی محمدی
ZibaMatn.IR