زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

صدای هوی هوی باد
ته مانده ی خاطراتِ سرم را تکان می دهد...
خورشید مدام زیر ابرهای سرگردانی که اینطرف و آنطرف پرتاب می شوند. پنهان می شود.
سرم به سمت آسمان برای درد و دلِ کودکانه کج می شود. انبوهی از سوال ها درون مغزم بی نظم رژه می روند.
راستی تو کی بود که خانه را ترک کردی؟
ابرهای سیاه ِ مزاحم دقیقا از چه زمانی خورشید را بلعیدند.
این روزها روشنی را رها کرده ام
خودم را به دست تاریکی مطلق سپرده ام
بعد از رفتنت چراغِ آسمانم را خاموش کرده ام.
به انتظاربم به تو رسیدن نفس می کشم فرداها را
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید

انتشار متن در زیبامتن
×