زیبا متن
add_circle_outline
search
menu
صفحه نخست
متن عاشقانه
متن زیبا
بیو
پیامک
متن آهنگ
ثبت نام
افزودن متن
کاربران فعال
جستجو
اپلیکیشن
درباره
پشتیبانی
جستجو
×
متن
متن آهنگ
شیوا شیر محمدی (شعر،دلنوشته)
متنها و دلنوشته های این بانوی شاعر و جمع آوری میکنم تا همه شما دوستان بتونید از قلم زیبا و روان ایشون بهره ببرید.
سایه ی موهایم
سکوتِ شب را
شکسته است
آسمان
مهتاب را جواب کرده است...
متن شیوا شیرمحمدی
موهای سفیدم
نبودنش را
فریاد می زند
قیچی بزن
این زبانِ سرخ را
تا به باد ندهد
رازِ این پریشان حالی را...
متن شیوا شیرمحمدی
سفیدی موهایم را
قیچی بزن
و سیاهی شب را
گره بزن
به ستاره های آسمانِ خیال
شاید
شفا داد دستانت
جسمی را که سال هاست
خورشید را در آغوش نگرفته است....
متن شیوا شیرمحمدی
اینبار که موهایم را گرفتی
کمی آرامش
چاشنی قیچی ات کن
بگذار کمی عشق
همراه دستانت
جان ببخشد
به مُردگی گیسوانم
شاید خورشید
دوباره طلوع کند
در تارو پودِ موهایم...
متن شیوا شیرمحمدی
شهریور جان
دیگر وقتِ رفتنت رسیده است.
این را بارانِ بی هوای دیشب فریاد می زد.
من نطفه ی پاییزم، و چقدر با تو حالم
غریبانه بود.
شهریور جان تو پر از غرور هستی و پاییز
اصلا چه می داند غرور چگونه نوشته می شود.
تا آخرین لحظه لحظه نفسهای هربرگ...
متن دلنوشته
پینه و وصله زدن
به موهای من نمی آید
کوتاه کن
بریز
بگذار مرد شود
زنی میانِ تاریکی موهایش...
متن شیوا شیرمحمدی
در پریشانیِ موهایم
گُم می شود
مردی که
سال هاست
شغلش
مرتب کردنِ موهای بی نظم است......
متن شیوا شیرمحمدی
نظم می گیرد
جهانِ کوچک یک زن
وقتی مردی
موهایش را
می بافد
حتی تا به تا
حتی به اشتباه...
متن شیوا شیرمحمدی
هاله ای از نور
می پاشید
روی سیاهیِ
شبِ موهایش
و می رقصید
خورشید
دوباره میانِ خرمنی از
شراره های آتش...
متن شیوا شیرمحمدی
دست هایش
پیچِ آخر
موها را که رد می کرد
آینه گدایی می کرد
تصویرِ یک زنِ زیبا را...
متن شیوا شیرمحمدی
شانه نمی خواست
دست هایش
نظم می بخشید
به جهانِ نامنظمِ
موهای یک زن...
متن شیوا شیرمحمدی
زاویه ها را
روی کاغذ مو به مو
پیاده می کرد
و چه گُنگ بود
ذهنی که هرگز
دستی برای نوازش
سمتِ موهایش نرفته بو د...
متن شیوا شیرمحمدی
دست هایش که عبور کرد
از شبِ موهای مریم
چشم های مریم استرس را
فریاد زد...
دست و دلم سمتِ موهایش نمی رفت
به انتها که رسید
آبشارِ موها که رها شد
آرام گرفت چشم های بی حوصله اش
موج و تابِ موهایش را
حالا به رُخ آینه می کشید...
متن شیوا شیرمحمدی
مانند ردِ بوسه بود
ردِ دستانش روی موهای سر
انگار به قیچی اش
آموزش داده بود
رقصِ قیچی
روی موهای پریشان
و در آخر
نفس می کشیدند
گیسوانی که سال ها مُرده بودند.
معجزه ی زنده کردن مو را
انگار خدا درونِ دست هایش
جاری کرده بود.
شیواشی...
متن شیوا شیرمحمدی
من از تو گذشتم
تو را می سپارم
به دستِ زنی که
آرزویت شود
نامت را شبیه من
صدا بزند
شیواشیرمحمدی...
متن شیوا شیرمحمدی
دستی که نیست
برای نوازش
چاره ای نیست
جز آنکه با خیالِ بودنت
از شب تاریک عبور کنم.
شیواشیرمحمدی...
متن شیوا شیرمحمدی
کاش من خانه ات بودم تا شب به شب خستگی هایت را برایم می اوردی
کاش من بالشتت بودم که شب ها سر روی صورت سردم بگذاری و بوسه بارانت کنم
و یا کاش من پیراهنت بودم تا صبح به صبح لمس کنم آغوش تورا
کاش من شیِ کوچکی بودم در دستان تو
ولی افسوس به اندازه ز...
متن شیوا شیرمحمدی
تو غریبه ترین آشنایی بودی
که من
در نگاهت خودم را جا گذاشتم
برای ابد
و انتظار آمدنت مرا کور کرد
درست مثل ذلیخا...
متن شیوا شیرمحمدی
گوشی ام زنگ می خورد
سراسیمه خودم را به آن می رسانم
نفس نفس می زنم.
شماره ی تو نیست... بی تفاوت گوشی را زمین می گذارم. امروز درست سه سال و چهار ماه و سه روز و ده ساعت و دو دقیقه است که تو رفته ای و من هر روز چشمانم را می بندم و تورا تصور می کنم ...
متن شیوا شیرمحمدی
روزی کتابی خواهم نوشت
خوش شانس ترین زنی که تورا داشت
و بدشانس ترین زنی که نمی توانست برای ابد گم شود در آغوشت...
و این است ماجرای تمام عشق های نیمه کاره
در اوجِ خواستن باید بروی و ادای نخواستن را در بیاوری با لبخندی به پهنای اقیانوس آرام......
متن شیوا شیرمحمدی
گاهی به نبودنت فکر می کنم...
به شب های طولانی که ممکن است
هرگز طلوع خورشید را نبینم.
گاهی به نبودنت فکر می کنم...
به عطر آغوشی که سهمم نمی شود و من
تیتر می شوم میانِ واژه ها با خطی درشت
شیوا به وقتِ دلتنگی
گاهی به نبودنت فکر می کنم...
به ...
متن شیوا شیرمحمدی
صدای هوی هوی باد
ته مانده ی خاطراتِ سرم را تکان می دهد...
خورشید مدام زیر ابرهای سرگردانی که اینطرف و آنطرف پرتاب می شوند. پنهان می شود.
سرم به سمت آسمان برای درد و دلِ کودکانه کج می شود. انبوهی از سوال ها درون مغزم بی نظم رژه می روند.
راستی ...
متن شیوا شیرمحمدی
تب کرده است
احساسم
در کابوس شب هایم
هذیان می گوید
آمدنت را...
متن شیوا شیرمحمدی
ماه تب کرده است
هذیان پشت هذیان
آمدنت را
فریاد می زند....
متن شیوا شیرمحمدی
ساعت زنگ دار را خاموش می کنم
عطر حضورت
صبح به صبح طلوع می کند
در سردی اتاق
و شیرین می شود تا ابد
خواب های آشفته...
متن شیوا شیرمحمدی
خواب های شوم
دوره گرد کرده است مرا
ماه را به زمین کشانده ام
آمدنت را تعبیر کرده است....
متن شیوا شیرمحمدی
تو رفته ای
و آسمان قهر کرده است با زمین
آدم برفی فریاد می زند
شهر در سکوت زمستان فرو رفته است
قندیل بسته است خورشید
راستی کابوس تعبیری دارد؟!...
متن شیوا شیرمحمدی
مهتاب آسمانم تاریک است
رفتنت را هرشب
کابوس می بیند....
متن شیوا شیرمحمدی
گرمای حضورت
مانند ساعتی زنگ دار
صبح به صبح
بیدار می کند این خواب آلوده ی
کج خلق را...
متن شیوا شیرمحمدی
به آغوش بکش مرا
بد خواب شده اند
واژه های شعرم
کابوسِ رفتنت را می بینند
بار دیگر طلوع کن
میانِ سلول های این منِ مُرده...
متن شیوا شیرمحمدی
ادامه