زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

روز رفتنم
از من چیزی نخواهد ماند
جز تکه های شکسته قلبم
که روزی شکست و
نتوانستم پیدایشان کنم،
از من چیزی نماند
جز تکه های شکسته
که زیر برگها و لابه لای بوته ها جا ماند،
و نتوانستم پیدایشان کنم.

ان روز دیر یا زود
خواهد رسید
که برای وصله بلورهای شکسته این تن
راه رفته را بازخواهید گشت
اما

دیگر دیر شده است،
دیگر نه بلورهای شکسته پیدا میشوند و
نه دیگر میشود بهم
وصلشان کرد.

عقلمان از بخشیدن میهراسد
از بازگشت انان که بی رحمانه می آیند و  میشکنند .
اما
میبخشد تا
نگذارد جای بلورهای شکسته را ،
برایمان با آجر قصاوتشان پر کنند.

می آیند تا قلبی
که با وصله و پینه پا بر جا مانده را
بار دیگر به مرز نابودی بکشند
اما،
با عقلمان
میبخشیم و می گذریم
تا پا بر جا بمانیم
میبخشیم و میگذریم
تا بیش از این فرو نپاشیم...

دیگر صدایی نیست
که حجم این رنج را تاب بیاورد.
و سکوت میکنیم
سکوت میکنیم و سکوت میکنیم
و سکوتمان
صدای بی صدای رنجیست که میکشیم

عقل خواهد بخشید،
تا ریشه
هر چه دلبستگی بود بخشکد،
پاک شود از هر آنچه در بند کشیدش...

●اما
قلبم میگوید:
پس
من چه میشوم؟!

《 آیا بخشیدن رواست؟》
.
.
.
و
دوباره
نزاع
عقل و قلبم
از سر گرفته میشود .

جمعه/ ۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲
ZibaMatn.IR

♡سورا♡ ارسال شده توسط
♡سورا♡


ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن