از تو می نویسم
هر سپیده ی صبح
وقتی که
نوازش می کند
گیسوان به هم بافته ی
یاس و اقاقی ها را
نسیم صبحگاهی
از تو می نویسم
آنگاه که
می خواند
بر پرچین پشت باغ
پرنده ی آرزوها
و می رقصند
واژه ها با خنده ی خورشید
آری
از تو می نویسم
از تویی که
سرود عشق را
می خوانی
چون چکاوکی عاشق
در کوه و دشتهای سرسبز
میان بابونه های بی قرار
میان جویبارهای جاری
بادصبا
ZibaMatn.IR