زیبا متن : مرجع متن های زیبا

امتیاز دهید
0 امتیاز از 0 رای

به آن یار ندیده

(موشح)

به گندمزار خواهم داد پیغام بهارت را

هوای دلپذیر و باغ سرسبز انارت را

اگرچه مثل تاکی سر به دیوار هوس داری

نمی دانم که می نوشد شراب زهرمارت را

یکایک صفحه های دفتر جامانده را خواندم

از آن روزی که گفتی قصه ایل و تبارت را

رموز عاشقی را بین مژگان کجت بردینمی دانم

چه خواهی کرد چشمان خمارت را

دلآشوبم خرابم بیدلی سرگشته حیرانمی

کایک می سپارم لحظه های انتظارت را

درنگی کردی و یکباره از پیش دلم رفتی

همینکه از تو پرسیدم سرساعت قطارت را

♤♤♤

✍ علی معصومی
ZibaMatn.IR



ZibaMatn.IR

این متن را با دوستان خود به اشتراک بگزارید


انتشار متن در زیبامتن