ای آنکه پیرم کرده ای دل را ببازم حاضری
دور چشمت کعبه ای دیگر بسازم حاضری
گاه شیرین پشت نقشی تازه پنهان می شود
مثل فرهاد من به نقش تو بنازم حاضری
تو راز و نیاز هر شبی ای همه یادم شده تو
من شده ام نشان به تو یا که شکارم شده تو
یوسف آشفته سرم من خود زولیخا میدرم
نصب شده تصویر تو در کنج اتاقم شده تو
ZibaMatn.IR