آسمان یک نقاشی ست
رنگ احساس من و حس ترنمت یک راز ست
رازی ست درآتش که مرا می کشد سمت تو
حال دست بگذار براین
گیسوان پریشان سرد
دست بگذار که با لالایی تو باز شوند
آسمان یک نقاشی یست
نقاشی چشمان غزل خوان چو آهو مستت
حال باید با پرستوی مهاجر تادم صبح پروازکنم
روبه دروازه ی نور
رو به چشمان تو که
حس پنجه در پنجه ی مهتاب کشیده به رخ زیبایی ات
و تو چه زیبایی
آخرین
نسل اقاقی
با من
بگو از روشنی اطلسی برتن خود
مثل پیراهن یوسف
که به کنعان میرفت....
ZibaMatn.IR