چهارشنبه , ۱۴ آذر ۱۴۰۳
شبا همیشه چشم به راهِ عشقماونم فقط دیدنِ ماهِ عشقمبیا که شب شمیم شورعشقهپُرشده از ماهی که نور عشقهبیا کمی کنارِ هم بشینیمباهم دیگه بازم ماهو ببنیمآخ که دلم شبا چه بی قرارهمهمونِ ماهه و چندتا ستارهبیا ببین اَبرُ چه بازیگوشهلباسی از ستاره ها میپوشهاین ساعتا، ساعتِ عشقِ انگارساعتِ عاشقی و دیدنِ یاربیا رو پله جای هردومون هستبیا به عشق همدیگه بدیم دستبیا که من حالِ قشنگی دارمبارونی ام، رو گونه هام میبارم...
ماه را لمس میکنم و به صورتم میپاشم سرمه ای ازچشم های سیاهت را برچشمهایم میکِشَم باگلوبندی از ستاره و پولکی برگوشهایم به خوابت سرزده می آیم سری به رویاهایت میزنم میگردم ومیگردم تاخودرا در آن ها ببینم؛ هرطرف را که می نگرم سراب است برمیگردم و در صفحه ی سپیدم ، با خودنویسی از جوهر مهتاب ؛ تاطلوع چشمهایت از تو می نویسم ومینویسم ومینویسم....📖 سپیده اسدی مهربان...
سپیده اسدی باتخلصمهربانعشق چشمان تورا در من مسخر می کند آنچنان که بیت هایم را منور می کند آنچنان که حال من خوب است اما بیش از این حال خوبم را هزاران بار بهتر می کند طعم لبهایت جهنم دارد اما با بهشت مست و بی پروا مرا یک جور دیگر می کند کافرم کردی به دوش خود مبر روح مرادین و ایمان برده با کفر لبت سر می کند باد پاییز است فکرت که در این اردیبهشت دشتهای لاله را یکباره پر پر می کند روز رستاخیز می دانم نگاه خیره ات ...
دل شوق وصال کوی دلبر میزد بر قامت خود عطر معطر میزدتا گنبد و گلدسته و تا صحن رضا پیوسته کبوترانه پرپر می زد سپیده اسدی...
☆رباعی☆دلبسته چنان کبوتران پر میزد بر قامتِ خود عطرِ معطر میزدتا گنبد و گلدسته،رضا بود رضابا شوق وصال حلقه بر در میزد سپیده اسدی باتخلص مهربان...
کوچه را درگیر زیبایی باران می کنی بانگاهی بید مجنون را پریشان می کنی مثل شبنم می نشینی روی پلک بی پناه در پی عطر توام هر صبحدم با اشک وآه...
شبیه غروبی که صحرا گرفتهدل از عشق ناب تو زیبا گرفتهمن آن مهربان وصبورم که قلبمبه وصلِ تو ، دستِ تمنّا گرفتهغروبی که غم ها نشسته به بامم ندیدی که بی تو چه تنها گرفته نبودی نبودی ببینی که بی توفقط اشک و خون دامنم را گرفتهسپیده اسدی باتخلص مهربان...
ای کاش به رویای تو بر می گشتم چون رود ،به دریای تو بر می گشتم ای کاش که از پنجره ها بی پردهباران ، به تماشای تو بر می گشتم سپیده اسدی باتخلص مهربان...
دل باخته ی قمار چشمت هستم هر روز و شبم خمار چشمت هستم هرچند به چشمانِ تو هیچم،امادلداده ی بیشمار چشمت هستم سپیده اسدی باتخلص مهربان...
مانندِ کویر هستم و بارانم باشمانندِ پرنده ها غزلخوانم باشچون پرتو خورشید ،مرا روشن کندل گرمیِ آفتاب گردانم باش سپیده اسدی با تخلص مهربان...
عاشق فصل بهار وگل وسرو وچمنمشاعرم شاعر باران ونسیم سحریعطر گلزار وپراکنده به هر رهگذرمدل ودین باخته ی دلبر شیرین شکریحس پاییزی من عشق بود همراهشعشق شرح دگری بهر تو و من داردوهزاران غم واندوه است اندر راهشعاشقی شور وشری خاص به دامن داردحاصل عشق فراق است وغم وخون جگریحال وروز من بی دل ، شبی از تنهاییستهمچو مجنون پی لیلا شدن ودربه دریعشق دریاست وعاشق صدف دریایی ستخنده وگریه عاشق ز خدا میگویدسندعشق بود اشهد یکر...
موج موهایت شبیه شعرزیبامیشودخوب میدانم دلم یک روز دریامیشودآرزوکردم توراچون رودهرجایی که شددرمسیرقلب من یک روز پیدامیشوددردهایم گرچه بسیارند امالحظه ایباطلوع چشم های تومداوامیشودروبروی چهره ات درآینه زل میزنمتاکه دل ازعشق تو بی تاب وشیدامیشودمهربانی کن به این دل،که هزاران سال راتونباشی درمیان جمع تنهامیشودنیستی چشم انتظاری درد بی درمان شدهعشق در این بی قراری خوب رسوا میشود...
دوری ز ادب که سربلندت نکنداز طینتِ پاک، بهرمند ت نکنداز آتشِ کینه و حَسد دوری کنهشدار که آتشی سپندَ ت نکند...
هم قصه و هم فَسانه مادر میگفتهم از غمِ این زمانه مادر میگفتدر کودکی ام برای خوابی شیرینلالا ئیِ عاشقانه مادر میگفت...
از عطرِ تو بوی گل و عنبر دارممهرت به دل و یادِ تو در سر دارمای همسفرِ کلبه ی رویاهایماز برکتِ تو بهشتِ دلبر دارم...
ماه را لمس میکنمو به صورتم میپاشمسرمه ای ازچشم های سیاهش را برچشمهایم میکِشَمباگلوبندی از ستاره و پولکی برگوشهایم به خوابت سرزده می آیمسری به رویاهایت میزنممیگردم ومیگردم تاخودرا در آن ها ببینم؛هرطرف را که می نگرم سراب است برمیگردم و در صفحه ی سپیدم ،با خودنویسی از جوهر مهتاب ؛تاطلوع چشمهایت از تو می نویسم ومینویسم ومینویسم....📖🖋 سپیده اسدی مهربان...
ای عشق،تو رویای محالم شده اییک دلخوشیِ رو به زَوالم شده ایمیبینمت هر روز، ولی میدانمچون عکس، فقط قابِ خیالم شده ایسپیده اسدیمهربان...
امشب مرا بایک نظر دیدیبا سینه ریزی از ستاره✨با هدیه ای از جانبِ ماه🌜هرچند چشمانت به من بود؛اما تو زیور را ندیدی⭐انگار احساسِ مرا از یاد بُردیمن قسمتی از خاطرت بودمجا مانده در فصلِ گذشته🍂حالا تورا امشب دیدم،اما تو عشقم را ندیدی💔؛یک صاعقه ایکاش میزد⚡تا فاصله از بین می رفت؛💕 آنگاه من چون ماه🌜آنگاه تو مثلِ ستاره⭐مانندِ گردن با گلوبندتو با منُ و من با تو ما می شد💞سپیده اسدیمهربان...
موسیقی بارانای دوست بیا کمک که مهمان دارمدرسینه ی خود هوای طوفان دارموقتی به سراغ دل من می آییآرام که موسیقی باران دارمسپیده اسدیمهربان...
چون فصلِ زمستانی و ذوقت کورَستگرما به تنِ تو وصله ی ناجورَ ستدر حالِ عبورم و مرورت کردمدیدم که دلت همیشه از من دورَ ست...
باهمباتو آسمانم آبی ستروزهاثانیه هاسقف آرزوهایم آبی ست.خاطره ات که شادشود:میتوان از مرز تلخی ها گذشت؛عطراقاقی راچید، بال گشودوبه زمانه دلخوش کرد.می آیی؛با نگاهی که پر از شیطنت آهوهاست ، با نگاهی که به تو ایمان داردنوروسپیده همه جا جاری ست.بالحجه شاعرانه ات میگویی:سهراب غزل خوان نگاهت شده ام؛لبخندبزن به سرآغازبهاربه سرانجام زمانی تازه.باهوایی که پراز رایحه ی شب بو هاست با دل دریایی در حواشی کویر قدم میزنیم...
حالا که دلت غرق تمنا شده استیا میلِ دلت دیدنِ گلها شده استبر دیدنِ من بیا،تورا می خوانمگلخانه ی دل برتو مهیا شده است...
صاحب سخنی و صاحبِ انجمنیدر دولتِ عشق، مالکِ قلبِ منیاز دیده گُمی و سازِ قلبم دستتمیسازی و مینوازی و میشِکنی...
تا چرخ، دلش قلمروِ اسرارَ ستچشمانِ فلک،به نقطه ی پرگارَ ستهرکس که از این دایره بیرون بزندسر،روی تَنش هست،ولی بر دارَ ست...
شعر معطری و، ترانه برای من یک آسمان سکوت و ،بهانه برای من از پنجه های روشن تو ماه می چکد حس امید و عشق، روانه برای من چون کشتی نجات در این موج بی قرارگاهی بزن به جان ، کرانه برای من گاهی که نیستم و همه جا غرق ظلمت است با خود بیاور نور ، نشانه برای من تا از نگاه من بسرایند این و آندر چشم هایت هُرم ،ترانه برای من...
آغوشِ تو بوی مهربانی دارد🥀دستانِ تو حسِ زندگانی دارد🤝ای کاش همیشه فصلِ باران باشد🌨 آن آب و هوا از تو نشانی دارد💕...
عاشق فصل بهار و گل و سرو و چمنممن که دل باخته ی دلبر شیرین سخنمشاعرم شاعر باران و نسیم سحرمعطر گلزار و پراکنده به هر رهگذرمحس پاییزی من عشق شده همراهشو هزاران غم و اندوه شده در آهشعاشقی شور و شری خاص به دامن دارد عشق شرح دگری پیشِ تو و من داردحاصل عشق فراق است و غم و خون جگریمثلِ مجنون پی لیلا شدن و در به دریعشق دریاست و عاشق صدف دریاییستحال و روز دل عاشق همه جا رویاییستاز عشق،چه گویم که خدا می گویددل عاشق هم...
به رنگ غروبی که صحرا گرفتهدلم از تو واز من و ما گرفتهچه زیبا،چه وحشی،چه دلخواه و تنهانگاهت درونِ دلم جا گرفتهشبیهِ هجومِ غزل های زیباهوای تو در قلبِ من پا گرفته سکوتت مرا میبرد تاکجاهاکه در دامنش موج دریا گرفتهوجودم سراسر غزل شد ، به یادتکه هستیِ من با تو معنا گرفته ومن مهربان وصبورم به یادتوقلبم به عشق تو شیدا گرفتهندیدی که غروبی نشسته به باممدلم از نبودت چه زیبا گرفته ...غروب دلم را ندیدی که بی...
برای دیدنت نور می خواستمبه ایوان کشاندمتنمیدانستم اسیر مهتابی🌜...
آسمان یک نقاشی ست رنگ احساس من و حس ترنمت یک راز ست رازی ست درآتش که مرا می کشد سمت توحال دست بگذار براین گیسوان پریشان سرددست بگذار که با لالایی تو باز شوند آسمان یک نقاشی یستنقاشی چشمان غزل خوان چو آهو مستت حال باید با پرستوی مهاجر تادم صبح پروازکنمروبه دروازه ی نور رو به چشمان تو که حس پنجه در پنجه ی مهتاب کشیده به رخ زیبایی ات و تو چه زیبایی آخرین نسل اقاقیبا من بگو از روشنی اطلسی برتن خو...
مانندِ سپیده پاک و زیبا شده ای💛پر شور ترین حرفِ لبِ ما شده ای💜خورشیدِ من از چشم تو بیرون آید🌝فانوسِ من و دیده ی دریا شده ای🌬...
با آمدنِ فصلِ بهاران رفتی🌳از جمعِ تمامِ داغداران رفتی💔یک چشمه پراز عشق برایم بودی❤من اشک شدم ، تو مثلِ باران رفتی🌧...
گره ی کورگره ی کورچون آینه ای که همدم راز شود کوک دل تو با دل من ساز شود لبخند بزن به غنچه ی روسری ام تا این گِره ی کور دَمی باز شود...
دعوتتمامِ زندگانی دیدنِ توستدلم گرمِ چراغِ روشنِ توستمرا دعوت به آغوشِ دلت کنکه جانم بسته بر جان و تنِ توستسپیده اسدیمهربان...
بهارصداقتدر سکوت کدام چشمدر نجوای کدام کلامدرشعله های کدام فریادبهارصداقت پیداست؟آنجاکه مهتاب چشم انتظارآفتاب استآنجا که پرستوها بابال های خسته آرزوی خواب دارندآنجاکه ماهیان تشنه آب میخواهندآنجاکه غزالان صیدشده آرزوی شکار دارند؟؛ومن ازکوچه های یاد میگذرمدر آوازباران درگلوی ناودان هادرآسمان در پرواز مرغکان دریادرقصه های مادربزرگدر رویاهای کودکی باتردیدعبور میکنم؛شاید شبی کوچه های یاداز غوغایم خالی شوندومن در...
اسیرآهوی چشم هایتمیگویم باران:آسمان میبارد میگویم بهار:شکوفه لبخند میزند میخواهم نام تورا بر زبان بیاورم؛زبانم میگیرد. شب می شکند؛ در تاریکی نور نیست، درروشنایی نور نیست، اما روی ماهت فضا را منور کرده است. ازدور ترین نقطه آسمان، مهتابی بایداز صحرا،صخره ...
پرچمسبز و سفیدو قرمز رنگای پرچم ماست پرچم ایران ما قشنگترین تو دنیاست سبزش مثال جنگل جنگلای شمالهسفید نشون پاکی قشنگه هُو زلالهقرمزه رنگِ لاله س نشونِ خونِ شهداسسبز و سفید و قرمز پرچم ناز ایران تو آسمون آبیمی رقصه پرچم مابرای حفظ پرچم فدا شدن شهیدانسلام میدیم به پرچم ما بچه های ایرانبا افتخار میگیم جانم فدای ایرانسپیده اسدیمهربان...
عشق می آیدروشن میکند■برقِ چشمانت مرا چون ماه روشن میکندکلِ احساسِ مرا میگیرد و تن میکندمی رود پاییز ازپس کوچه های شهر مناومراسرگرم ومحوخوب دیدن میکندمثل یک آرامش دریاست،آبی،رنگ عشقساحلت ازموج غم دل را چه ایمَن میکندگرم میگردد دلم وقتیکه چشمانِ مرادر هوای عاشقی وقفِ سپردن میکندهرم دستانت برایم مژده ی یک معجزه ستسوزِِدل را از شبم راهیِ رفتن میکنددوستت دارم ولی می دانم این تکرار ها باخودم قلب مرا یک روز دشمن م...
مادرشعر مادرمادر دارم مهربون مهربون و همزبونوقتی میخونه نمازموقعِ راز و نیاز؛میخوام که پروانه شم🦋پَر بزنم به دورشپَر بزنم بشینمروی گلِ چادُرش🌸منم کنارش باشم منم بخونم دعامنم مثه مادرمحرف بزنم با خدا🤲:بگم که شکرت خدا که آفریدی منوهمینکه بِم جون دادینعمت مادر دادیازت میخوام خدا جون🙏همیشه خندان باشههمیشه شاد و خرّممثلِ بهاران باشه🌹🌱تومشکلات وسختیادعاش همیشه بامنههمه اینو خوب میدونیم...
ای دوست بیا کمک که مهمان دارم درسینه ی خود هوای طوفان دارم وقتی به سراغ دل من می آیی آرام که موسیقی باران دارم *** از خاطره ی من و تو، ما می ماند عطر نفست همیشه جا می ماند با این دل دیوانه وفاداری کن آخر به خدا قسم وفا می ماند *** بد نیست سرت گرم تعقل باشداین گوشه و آن گوشه پر از گل باشد دستان مرا بگیر در دستانت تا بین زمین و آسمان پل...