رسیده جمعه ی دیگر
خدا کند که نماند
دلم
بدون تو تنها
در انتظار و به رویا
طلوع صبح سپیده
بیا
که بی تو نشستم
گرفته حال و پریشان
شکسته دل
به همه جا
دلم
هوای تو دارد
بیا
که جمعه غروبش
طلوع فصل شکفتن
شود
برای دلم که
خزان گرفته ی غمهاست
و صبح و شام
بخواند
سرودِ عشق و محبت
چکاوکِ نگهِ من
به روی شاخه ی افرا
بادصبا
ZibaMatn.IR