✍ بستر آغوش:
بسترِ آغوشِ «تو»، چون خانه ی من می شود،
چشمِ قلبم، با صفای مِهر، روشن می شود!
آتشِ مِهرت، به جانم، چون زبانه، می کشد،
داغ تر، جامِ دلم، از هرچه گلخن می شود!
زهرا حکیمی بافقی، برشی از یک غزل، کتاب نوای احساس
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
بکش با موجِ احساست، مرا در بسترِ آغوش؛
و نقّاشی بکن تصویرِ امواجِ دلِ من را!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
آن دم که دلم، با دلِ «تو»، غرقِ نیاز است،
آهنگِ دلم، با تو چه کوک است و چه ساز است!
موسیقیِ احساس و روانم، زند آواز؛
وقتی که مرا، با گلِ آغوشِ تو راز است!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
سرتاسرِ آغوشِ تو گشته ست، سرایم؛
هُرمِ نفست، عطرِ خوشِ موجِ هوایم؛
باران زده شد، شورشِ دل، بی مهِ رویت؛
احساسِ نگاهت، تبِ چتری ست، برایم!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
در آغوشت، نمِ آرامشم جاری ست؛
و سهمِ سینه ام، احساسِ سرشاری ست؛
تمامیِ مرا، پُر می کند مِهر و،
وجودم پُرتپش، از شورِ بسیاری ست!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
در آغوشت، چه آرامم!
چقدر عشق ست در کامم!
شرابِ بوسه ی احساس،
شده، پیوسته ی جامم!
زهرا حکیمی بافقی
کتاب دل گویه های بانوی احساس
…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*…*
ZibaMatn.IR