بسمه تعالی
در قمارِ عشق ، با هوش و خرد بیگانه باش
بر جنون زن ، بی خبر از حکمتِ فرزانه باش
صرف کن عمرِ گرانِ خویش را در راهِ عشق
دولت پاینده می خواهی برو دیوانه باش
از خرابی می توان بر گنجِ گوهر دست یافت
بگذر از تعمیرِ خود چون سیل تا ویرانه باش
سخت آید میزبان را میهمانِ زشت خوی
خُلق را بیرونِ دَر بگذار ، صاحب خانه باش
دلخوشی های جهان کابوسِ تلخی بیش نیست
نزدِ خواب آشفتگان ، شیرینیِ افسانه باش
سر فرازی پشت سر دارد ترا ، افتادگی
روزگاری در زمینِ خاکساری دانه باش
در تقرّب ، نیست راه از سوختن نزدیکتر
گردِ شمعِ انجمن پروا نکن پروانه باش
پیش اهلِ معرفت سنجیده حرفِ تازه گوی
در حریمِ میگساران نعره ی مستانه باش
دردسر ساز ست مستی از لبِ شیرین لبان
مستیِ بی دردسر خواهی ، لبِ پیمانه باش
ZibaMatn.IR