پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
اختیار با من است:مجبورم مرگ راتازه تر زندگی کنممانند سیاهپوستی در رودخانهکه هر چه پوستش را می شویدسیاه تر از دیروز می شود ...آرمان پرناک...
باور نمی کنیم آنچه حقیقت دارد اما حقیقت دیگری هست ، گویی نمی خواهیم ک باور کنیم ما غرق اختیار به نخواستن در فهمیدن حقایق شدیم خواستن چیز دیگریست ! چه کسی را فریب میدهیم ؟...
سرنوشت ما در دستان خودمان است، نه در اختیار ستارگان....
دلیل هرچه هستیم ، اختیار استاختیار ، امامن این نازندگانی رافقط اجبار می بینم...
عشقت گرفته از دل ما اختیار را...
اسیر گریه ی بی اختیارخویشتنمفغان که درکف من اختیاربایدو نیست...
نمی خواهم بگیرماختیار از دست تو اماتو بایددلبر زیبای بی همتای من باشی...
هیچوقت...دنبال عشق،محبت یاتوجه نباش،اگه یه نفر اینارو...از روی اختیار به تو نده،داشتنش ارزش نداره......