هیچ چیز به اندازه ی یک کوه شبیه پدر نیست
برام هیچ حسی شبیه تو نیست
شبیه برگِ جدا از درخت بر کفِ باغ نه وصل حال مرا خوب می کند نه فراق
درون آینه غیر از خودت چه مى بینى ؟ تو هم شبیه منى هیچکس کنارت نیست
شبیه سرزمینی که یکی در آن به پا خیزد یکی در من شبیه تو خیال کودتا دارد
هیچ چیز به اندازه یک کوه شبیه پدر نیست
مثل یک شعر مرا تنگ در آغوش بگیر که هوای غزلم سخت شبیه تن توست
انسانها شبیه هم زندگی نمی کنند یکی زندگی می کند یکی تحمل...
تو شبیه هیچکی نیستی عاشقی و بی حواسی ریشه کردی تو وجودم تو یه بیماری خاصی