پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
غزل،چشمهای تو است.کاش حافظ چشمهای تو بودم!...
غزل غزل شعر ستنگاهت ردیف کنقافیه چشمانت را بر وزن دوست داشتنم...
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل استصراحی می ناب و سفینه ی غزل است...
این شعر، آخرین غزل من برای توستتقدیم شد به دار و ندارم، به هیچ کس.......
تمام آرزویم استسرودن غزل ز تو و شرح دلتنگی ام...!...
منم آن شاعر دلخونکه فقط خرج تو کردغزل و عاطفه و روح هنرمندش را...
مثل یک شعر مرا تنگ در آغوش بگیرکه هوای غزلم سخت شبیه تن توست...