پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
صبح آمد،خنده ات جاریست، لبخندت بخیر......
شب یلدا شده خود را برسانی بد نیستامشبی را اگر ای عشق بمانی بد نیست...
موی تو باشد وشب را به درازا بکشدوای اگر کار منو عشق به یلدا بکشد...
میشود خوبترین قسمت دنیا با توگر که توفیق شود یک شب یلدا باتو...
پاییز شد که خاطرهها دورهام کنند/ فصل خزان، محاکمه ی دوره گردهاست...
تو در کنار خودت نیستی نمی دانیکه در کنار تو بودن چه عالمی دارد...
در نبودت خوب خیاطی شدم ........صبح تا شب ، چشم می دوزم به در ............
صد بار گفتمش وسط حرف من نخندیکبار خنده کرد بیا عاشقش شدم...
تو از زمان تولد درون من بودی وگرنه عشق که اینقدر اتفاقی نیست ......