«امیدِ وصل» دست تو گر هوسِ زلفِ مرا دارد، چه باک ما به دل راهش دهیم، بینیاز از تار و تاک دست گر به زلفم ره نیافت، عشق در دل میرسد امیدِ وصلِ جان، بیخویش در جان میرسد
ای که گفتی هیچ مشکل چون فراق یار نیست گر امید وصل باشد همچنان دشوار نیست