پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
بندر خوبم در جنوبمبی تو مو هیچم حبابو و دودمطلایه دار هر چی صفاییهدیه ی پاکی،از آن خداییهدیه ی پاکی،از آن خداییموا بگم بندر ما یه تکه از بهشتهای گپ مناگم به خدا رو خاکمون نوشته..._برشی از ترانه بندری...
نسیمی غافله میره به بندرنمیدونم کجا میندازه لنگربه قربون دو زلف بور دلبرخرابش میکنه گرمای بندرچشام از راه دوری سو نمیدهزبونم میل گفتگو نمیدههزار و یک گلی چیدم ز صحرایکیش مانند یاروم بو نمیدهچشام از راه دوری سو نمیدهزبونم میل گفتگو نمیدههزار و یک گلی چیدم ز صحرایکیش مانند یاروم بو نمیده...
برخیزگُل های آبیِ سپیده دم رُستندبنگر چگونه بر سکّوی صبحگاه می رقصنداینجا دریا، چو آسمانی صافزیر پایش پُر از اَبرپُر ز ماهیِ رنگینپُر از پرنده های سفید ...در دوردست، جزیره ای پیداستمردانِ صبح خیز، پاروزناناز نگاهِ بندر و ما محو می شوندخورشید، چون درختِ پُرشکوفه ی بادامبا شرارهای زرددر آسمانِ صبحلبخند می زندباید که همراهِ کاجِ سوزنی وشقایقِ دریابه نغمه ی مرغانگوش بسپارم...
دلت تهرون چشات شیرازلبت ساوه هوات بندربمم هر شب تنم تبریزسرم ساری چشام قمصردلم دل تنگه تنگستانرو دوشم درد خوزستانغرورم ایل قشقاییتو رگ هام خون کردستانتو خونم جنگ تحمیلیتو خونت ملک اجدادیخرابم مثل خرمشهرولی تو خرم آبادیتمام کودکی هامو بهم دنیا بدهکارهتو با لالایی خوابت برد منم با موج خمپارهدیگه خسته ام از این شهرو از این دنیای وا موندهمی خوام برگردم اونجایی که انگشتام جا موندهدلم بعد از تو با هر چی که ترکش داشت جنگی...
اگر در زندگی هدف نداشته باشید ، خوششانسی به کارتان نخواهد آمد ! برای کشتیای که نمیداند به کدام بندر میرود ، باد موافق معنا ندارد ......