سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
عید آمد امّا بی حضورت غرقِ پاییزمدر زیرِ آوارِ غمت،از هیچ لبریزممیگردم امشب کوچه های خاطراتم رامن بی تو یک آواره در سرمای تبریزمموهای تو بر شانه ام مثلِ گسل بودندباد آمد و چون زلزله بر جانم افتادیبا انقلابی که تو در قلبم به پا کردیمن مانده ام در حسرتِ یک جرعه آزادیامشب به سلّاخی کشیده می شود ذهنماز لابه لای واژه هایم خون به راه افتادبا عشقِ تو از چاله بیرون آمدم امّابعد از تو رؤیای غزل هایم به چاه افتادچشمانِ تو آغاز...
تب ریز تب تبریز تن باران شست تنهایی من بود که باران نمی خواستفیروزه سمیعی...
آن شب تمام وسعت تبریز شعر شدچشم تو شعر... هستی من نیز شعر شدعطر دلت رسید و دلم را فرا گرفتگلهای سرخِ روی دل میز ، شعرشدپاییز گفت : عشق حرام است!!... خنده مان؛در پیش چشم لشکر پاییز ، شعر شد!من عاشق صدای تو ؛ یک شهر محو مابا شوق حرفهای تو، هرچیز شعر شدشالی که دور گردن من بود ، باز شدحسی که از هوای تو لبریز...شعر شدباران و بوسه ،حس غزل ،رعد و برق عشق؛آن لحظه زیر بارش یکریز، شعر شدآرامش "فروغ" ، زمان را ا...
سینه ام دکان عطاری استدردت چیست ؟ شمبلیله ، رازیانه ، شاهی و گیشنیز ، اهل آویشن ، نبیذ سرخ شورانگیزسینه ام دکان عطاری استدردت چیست ؟ تو اگر جسمت بهاران است اما جان تو پاییزراه را گم کرده ایعازم مسجد سلیمانی ولیکن می رسی تبریزعاشقی توعاشقی تومن برای عاشق بی کسبرای عاشق بی چیزراه رفتن ، گریه کردن زیر باران می کنم تجویزنازبوهابوی نعناعبوی یاسپیرهن چاکیدرآمیدن لباس...
دلت تهرون چشات شیرازلبت ساوه هوات بندربمم هر شب تنم تبریزسرم ساری چشام قمصردلم دل تنگه تنگستانرو دوشم درد خوزستانغرورم ایل قشقاییتو رگ هام خون کردستانتو خونم جنگ تحمیلیتو خونت ملک اجدادیخرابم مثل خرمشهرولی تو خرم آبادیتمام کودکی هامو بهم دنیا بدهکارهتو با لالایی خوابت برد منم با موج خمپارهدیگه خسته ام از این شهرو از این دنیای وا موندهمی خوام برگردم اونجایی که انگشتام جا موندهدلم بعد از تو با هر چی که ترکش داشت جنگی...
اونقدر که تو کارای من گره هست تو فرش شفقی تبریز نیست!!...