پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در من سرد شددو فنجان چایکه قرار بودبا هم بنوشیم...
شعرهایممثل دامنت کوتاهباد که می وزدشاعرترمی شوم...
ماهاز یقه ات بیرون آمدشب راهش راگم کرددکمه ات راببند...
اجنه های رودخانهسنجاقم کردندوگرنه ماوایم دریابود...
ابرهای سیاهره آورد آورده اندزنبیل زنبیلشبروی شانه ی روز بلند...