پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
زلزله میکنی در قلب آرام من...
بعدِ ویران شدنم ساخت مرا اما رفت...فرض کن بارِ دگر زلزله دربم بزند...
دل دچار آتش و شانه اسیر زلزله کاش می شد با خودم احساس همدردی کنم .....
بی تو هر لحظه مرا بیم فرو ریختن است ،همچو شهری که به روی گسل زلزله هاست...
قسم به ترک های دلم که زلزله ی رفتنتکمر این دیوار را شکست...
رفته ای و چو زلزله بنای جان ریخت که ریخت...
بی تو هر لحظه مرا بیم فروریختن استمثل شهری که به روی گسل زلزلههاست...