به کدام تکه ی غروب که روی ابرها لمیده ست بوسه به دست های خورشید می زند سرخ.... اعتماد کنم که صبح خواهی آمد چگونه به این شیشه های رنگی پنجره ام که از هرکدام طرفی از ایران بیرون می زند دست بسپرم که مشت پنجره باز می شود وصبح...
باران پچ پچ ملایمش را به گوش زمین می زند شیشه زنجموره ی باران به ضرب قطره و من پنجه در پنجه ی چنار برای ریخته شدنم به من بگو با این همه پاییز که از تهرانم کنده شده چه کنم وقتی که نیستی میرزای من