پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
چه دردناک است وقتی دردی در سینه ات تلنبار شود ونتوانی بازگویش کنی،و عکس آن را به زبان بیاوری...شعر: حاجی جلال گلالیبرگردان اشعار: زانا کوردستانی...
اشتباه مهلک من این بود که با خیال راحت و خوشنودی به زندگی پرداخته بودم و بی خبر خودم را دلبسته به کسی کردم که او به دیگری دل بسته بود.شعر: حاجی جلال گلالیبرگردان اشعار: زانا کوردستانی...
چه می خواهید از زندگانی من؟!بگذار بگویم تا بدانید،گذشته ام پر از حسرت و درد بود اکنونم پر از غم و کم و کاستی ست و آینده ام هم نه آغازش پیداست و نه پایانش معلوم...شعر: حاجی جلال گلالیبرگردان اشعار: زانا کوردستانی...
من می توانم تمام غم و غصه هایم را پنهان کنم ولی، چشمانم بی شرم اند آنها نمی توانند جلوی اشک هایم را بگیرند.شعر: حاجی جلال گلالیبرگردان اشعار: زانا کوردستانی...
در تاریکی چشم گشودم،ولی،روشنایی های پس از آن چشم هایم را تاریک کرد.شعر: حاجی جلال گلالیبرگردان اشعار: زانا کوردستانی...