پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
در تاریکی چشم گشودم،ولی،روشنایی های پس از آن چشم هایم را تاریک کرد.شعر: حاجی جلال گلالیبرگردان اشعار: زانا کوردستانی...
در چشم هایم /ابرهایی لال /تجمع کرده اند / می ترسم /دوباره با یادت /تیرباران شوند!«آرمان پرناک»...
چشم هایم نَه؛اما؛ دلِ من کور بودچون گمان کردم؛ او،شب چراغم می شود!شیما رحمانی...
نقش خیالت رابر دار قالی چشم هایم می بافمو اینگونه میان رویایملحظه ی شیرین با تو بودن رااحساس می کنممجید رفیع زاد...
چتر، به چکارم می آید؟ ***باران،،،از چشم هایم می بارد! سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
چشمانت را --نمی دانم!اما، وقتی می رفتیبدجور گریان بودند؛ --چشم هایم... سعید فلاحی (زانا کوردستانی)...
چشم هایم،،، بارانی ست. ☆من،نامم بهار!لیلا طیبی...
در فراسوی باورهاادر گندم زار اندیشه...در مرزهای بودنها و نبودنها...در نهایتِ عشق...چهِ عاجزانه؛چهِ مُلتَمِسانه؛چشمهایم، تو رافریاد میزنند!...
با لبهایم ، نهمن همیشه تو رابا چشمهایم میبوسمآرام ترگرم ترعاشقانه تر ️️️...
واز تمام تو تنها شب برایم مانده است و چشم هایم که خیالت را بهم می بافند.....
حالا هر چقدر از شیرینی عشق بگویی ...من آدمی را به یاد می آورم که به اندوه چشم هایم میخندید!...