شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
حسین جان نیستی و خبر از دلهای پر از دردمان نداری. خودت را جانت را، همه داروندارت را بر سر نیزه شهادت گذاشتی تا شاید این دنیا جای بهتری باشد.تا شاید رسمِ عدالت و مسلمانى را یادمان دهى!اما دریغ...!این روزها سیاهپوشیم و درد و غصه به جان همه افتاده... ما همه عزادار خوشبختی هستیم وقتی نیستی!دستمان را خودت بگیر که بدجور محتاجیم!...
شب غریبان سحر ندارد (2)سکینه امشب پدر نداردغریب حسین جان، غریب حسین جان (2)بهار زینب خزان ز آه است (2)گهى دو چشمش به نور ماه استگهى نگاهش به قتلگاه استغریب حسین جان، غریب حسین جان (2)نسیم صحرا شده معطر (2)ز عطر روى على اکبرکجاست عمه، کجاست مادرغریب حسین جان، غریب حسین جان (2)بگو خلایق ز غم خروشند (2)بگو به اطفال لبن ننوشندبگو به سادات کفن نپوشند(2)غریب حسین جان، غریب حسین جان (2)کبوتران را ز لانه بردندزوادى خون نشا...
در گوشه ی ویرانه/من مرثیه میخوانمبابای غریب ِ من/با سر شده مهمانمبی تو همه عُمرم/اندوه و عذابهخوش آمدی ای سر/به کنج خرابهبابا یا حسین جان...بنگر به سر و وضع و/آشفتگی ِ حالممن درد دلم با تو/می گویم و می نالمچون مادر سادات/رویم شده نیلیاز کینه ی زجر و/وان ضربت سیلیبابا یا حسین جان......
از خیمه ها حسین جان آتش زند زبانهاز ما عدو کِشَد ناز با ضرب تازیانهآهم رَوَد برادر از داغ تو به افلاکرأست به راهِ کوفه جسم تو بر روی خاکطفلان بی پناهت حیران به دشت و صحرادر خیمه های سوزان ذکر همه یا زهرادر بین آتش و دود بر سر زنان سکینهزنده شده دوباره یادِ غمِ مدینهیادِ دَمی که شعله از در زبانه می زددشمن گلِ علی را با تازیانه می زد...
ای زاده ی پیمبر آیا تویی حسینمای پاره پاره پیکر آیا تویی حسینمگشتم کنار جسمت در قتلگه زمین گیرشد پیکرت کفن پوش از سنگ و تیر و شمشیرشنیده ام به گودال بس پرده ها دریدندسر تو را حسین جان ز پشت سر بُریدند جسم تو زیر نورِ خورشیدِ داغ و سوزانجسم من و سه ساله نیلی ز جورِ عدوانبر خیز و کن نظاره ای دلبر یگانهاز تو جدا نمودند ما را به تازیانه...
روی به سوی میدان آهسته تر حسین جانزینب بُوَد پریشان آهسته تر حسین جانای در میانِ گودال خَدّالتَریبِ زینبشَیبُ الخضیبِ زینب یار غریبِ زینببعد از تو پیکر ما گردد کبود و نیلیدشمن ز ما کِشَد ناز با ضربه های سیلیصبری کن ای برادر ای جان فدای رویتتا که زنم در این دَم گلبوسه بر گلویتبرو عزیز زهرا ای قبله گاهِ آمالقرار بعدیِ ما فردا میان گودال...
با خنجر میون گودال گل لاله رو ز شاخه می بُریدَن زینب از بالای تَل دید که تن حسینش و به خون کشیدنآه ، پاره پیکر حسینم جانِ خواهر حسینمشاه بی سر حسینمآه ، بارِ دین را تو بردی تشنه لب جان سپردیاز عدو نیزه خوردیمظلوم حسین جان...