شنبه , ۲۹ دی ۱۴۰۳
[ترانه ی حلبچه] حلبچه را تنها مگذارید!امشب باد جنوب او را در خواهد نوردید!مه و غبار او را می پوشاند،مهتاب به پروازش در خواهد آورد،گلویش را به طلوع آفتاب خیس کنید،زخم هایس را با نسترن های کوهی مرهم نهید،با آوازی قدیمی، یا سرسبزی جنگل، بپوشانیدش،با موج های دریا غم هایش را بزدایید،از این شب سیاه نجاتش دهید،ابرهای روی سرش را بتارانید و از رعد و باد دور نگه اش دارید......حلبچه را تنها مگذارید!کودکی بازیگوش است!شهر را پر...
ترسیم تابلویی ست،از حافظه ی ماهی و اشک تمساح،حلبچه!شعر: آسو ملا ترجمه:زانا کوردستانی...
غبار اندود می شود،و سالی یک بار می تکانندش،حلبچه!شعر: آسو ملا ترجمه:زانا کوردستانی...
[حلبچه]اکنون من،نمی دانم، یا تنها چیزی که می دانم همین است که نیمی از من همراه شما غرق شد و نیمه ی دیگرمدر گوری دسته جمعی دفن...دیگر چیزی برایم باقی نماندهجز یک عدم و نیستی ابدی وحسرتی پر از تنهایی وعکسی سیاه و سفید، بعد از شما... نامق هورامیبرگردان شعر: زانا کوردستانی...