متن خیالاتی
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات خیالاتی
زجر کودکی
✍ زانا کوردستانی
چند دقیقهای مانده بود که قطار مسیر من برسد.
روی یکی از صندلیهای ردیفی ایستگاه نشستم. هیچکس نبود جز پسرکی سبزه با موهای سیاه فرفری.
چند قدم جلوتر، پنج-شش نفر ایستاده و منتظر رسیدن قطار مترو بودند.
نگاهی به کودک بغل دستیام انداختم. چقدر شبیه...
در حال بارگذاری...