سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
گل میکنم باز ازمیان زخمهایمهستی شبیه نوش دارویی برایمیک شهر دستانش دخیل آسمان شدوقتی که فهمید ازنفس افتاد پایم...
دستانم را بگیربگذار بدانم هستم!بگذار خوشبختی را از لابه لای بودنت تنفس کنم...بگذار لبخند را از میان نگاهت لمس کنم...بگذار آرامش را از بین دستانت ببوسم...رهایم نکن!مرا غرق کن در "ما"من تا ابد "من" بودن را نخواهم خواست.......
گفته بودم از ارتفاع می ترسم؟؟؟دستانم را بگیردارم از چشمانت می افتم......