سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
دعا کن سرنوشت از این جدایی دست بردارددعا کن که خدا از قلب عاشق ها خبر دارد بیا! دیگر به تاثیر مسکن ها امیدی نیستمیان کل داروها فقط چشمت اثر دارد! تمام عمر دنبال دلیل زندگی گشتمدر آغوش تو فهمیدم که شرحی مختصر دارد اگر گم می شوم در چشم تو تقصیر از من نیستکه چشمت قدر صدها جنگ، مفقودالاثر دارد شروع عشق ویرانیست، هر روزش پریشانیستولی دنیا عذابی بهتر از این هم مگر دارد؟! امان از رازهایی که درون سینه می مانندو گریه قصد د...
مثل لالایی ست در گوش خلایق، شیونمعاقبت خود را میان شهر، آتش می زنمساده بودم، فکر می کردم حراست کرده امبا خطوط دفترم از مرزهای میهنماز تمام دل خوشی های جهان دل کنده امروز و شب چشم انتظار لحظه ی جان کندنمباز در آیینه تصویرم کمی ناآشناستاز صدای خویش می پرسم که این آیا منم؟!از تب عشق است یا داغ برادر کاین چون اینمثل مرغی در تنور افتاده می سوزد تنم؟رد پای بوسه ی یار است یا خون رفیقلکه ی سرخی که جا مانده ست بر پیراهنم...
برای پیروزی دعا کن، برای فاجعه برنامه ریزی کن....
از کار گِره خورده ی من یک گره وا کنمن پیش خدا وجهه ندارم تو دعا کن...
مامان خوب هستی؟روبراهی؟جات خوبه؟من همه چیمو باختم مامان...قبلا بودی دستی سر من میکشیدی ،یه مهربانی با من میکردی...الان که...مادر جان دعا کن یه فرجی بشه......