پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
برتابش پرنور تو خورشید سلامبر صبح سپیده و امید سلامشب رفت و سیاهی اش پایان یافتبر مهر دل انگیز تو ناهید سلام...
امشب شب تولدم را در اتاق شیشه ای ،،،،در دنیای مجازی جشن می گیرم ،،،،ولی کسی را دعوت نمی کنم ،،،،امسال کسی به تولدم دعوت نیست ،،،،چون تولدم بوی غم میدهد ،،، روزها در پی هم می گذرند ولی من نمی توانم از کسی که بهترین لحظات عمرم را تباه کرد بگذرم ،،،سالهاست که مجبورم به همه دروغ بگویم و خودم را خوشحال نشان بدهم ،،،، اما من خوشحال نیستم ،،،غمی عظیم تمام وجودم را مثل خوره از درون می خورد و نابودم می کند ،،،،،شنیده اید که می گویند : آن کس که...
باز هم از وطن.... یک گل دیگر کم شدچشمان مادر دیگری .. پر از نم شدایران دوباره داغدار جوانان وطن گشتتن ها همه سوخت و هوا پراز سم شدجامه سیاه بر تن مردم شهر رفتخنده بر لبها همه خشکید و باز یک شهر غم شدخنده ای نیست بر لب مردم شهربار دیگر دلها همه مُرد پر از غم شدزندگی ها مان همه سوخت در آتش جهلبهشت شهرمان بسان جهنم شد........!...
مهربان باشو به هرکس میرسےلبخند بزن ...تو نمیدانی به آدمهاچه میگذردشاید لبخندت برایشانمانند گنجی ارزشمند باشدو آنها بسیار به آن محتاج باشند...با نگاهت، سینه ی من ناگهان می ایستادغم درون قلب من هم بی گمان می ایستاددر هوای سرد این خانه دل من تنگ بودسوخت از درد و نگاهم بی زبان می ایستادخنجری زد بر دل مجروح بی درمان منشاید این قلبم دگر در هر زمان می ایستادعشق پاکم را نمی دیده میان سینه اموقت رفتن های او جان نیمه ج...