کاش بوسه دوای هر دردی بود؛
آن وقت، مدام تو را می بوسیدم...
✍ساجده حسینی...
تو را آرزو کردم؛
اما برآورده نشدی!
✍ساجده حسینی...
من در این ثانیه گیر افتادم
در این لحظه دشوار
خدایا
من را تمام کن
✍ساجده حسینی...
آدم ها رو وقتی دورشون شلوغه، میشه شناخت؛
وگرنه همه توی تنهایی ها که مهربون ترینن...
✍ساجده حسینی...
دنیای به این بزرگی، یه آغوشِ تو به من بدهکاره!
حتی یه نگاه،
یه بوسه...
✍ ساجده حسینی...
منو کامل کن
بدون تو یه نسخه ی ناقص از یه آدم عاشقم
✍ ساجده حسینی...
آدم ها تاریخ انقضا ندارن
این ذهن مریض توعه که فاسد شده!
✍ساجده حسینی...
جا ما نده ام
از ثانیه هایی که دگر باز نخواهند گشت
✍ساجده حسینی...
ای پیر
مرا اندرز سخنی ده
تا مکنت عشق غنی گردم
✍ساجده حسینی...
انقدر خستگی در من کهنه شده
که حتی با سالها خوابیدن،
خستگی از جانم کنده نخواهد شد!
✍ساجده حسینی...
مرا محکم در آغوش بگیر
آنگونه که اطمینان یابم که دگر از آغوش تو، جایی نتوانم بروم.
✍ساجده حسینی...
ܥ ܝ وܔ ܩܝ̇ߺ، یܭ ߊ وܢܚࡅ߳!
ساجده حسینی...
فارغ از زشتی جهان
ما جهان زیبای خویش را می سازیم...
اگه خودمون رو تو موقعیتای آدما تصور کنیم
شاید هیچوقت هم دیگه رو قضاوت نکنیم...
تمام عالمم که کنارت باشن
ولی اونی که باید باشه، نباشه
بازم احساس تنهایی می کنی...
یه طوری زندگی کن
که واسه اطرافیانت دیگه تکرار نشی
نه که تکراری بشی...
صبح می خندی،
ظهر گریه می کنی و
شب می میری .
و اینگونه زندگی پایان می یابد......
یه چیزی بگم شاید باورت نشه
اما من دیگه نمی خوام زنده بمونم......
من آن روزی تمام شدم
که تو برایم تمام شدی......
طعم زندگی را آن هنگام چشیدم
که چشم هایت به من لبخند زد......
تو زندانی گیر کردم و دست و پا میزنم برای فرار...
اما کسی کمکم نمی کنه.
چرا کسی کمکم نمی کنه؟...
ای غم سراغ من نیا
که من تاب ماندن ندارم...
احساس می کنم لحضه ها هزار بار تکرار می شوند و من خسته تر از دیروز......