متن کپشن عاشقانه
زیبا متن: مرجع متن های زیبا و جملات کپشن عاشقانه
➷➷➷➷➷ بگذار בر اغوشت ارام گیرم
ـבنج تر از اغوش تو مگر جایے هست
★彡 هربار در چشمانت غرق می شوم ،مردمک چشمانت در سیاهی شب می درخشند ..
برق نگاهت مرا می گیرد..
بـہ این باور میرسم کـہ
ـבرخشش ستارها در شب از برکت چشمان زیبای توست
בلتنگت که می شوم رو بـہ اسماט مے ایستم سکوت مے کنم ،بغض ماننـב چاقوے تیز گلویم را می شکافد ..
درد کل وجودم را چنگ می زند ،اسماט بغض مے کنـב به احترام اشک هایم می بارد، ارام با دل شکسته ام به اسمان می گویم در این لحظه...
در موقع رفتنش باران به حال زارم شروع به بارش کرد
اشکم هایم را در قطره قطره وجودش پنهان کرد
اما چشمان سرخم درد قلبم را آشکار کرد
تو بگویی “صبح بخیر”،
آفتاب زودتر از همیشه بیدار میشود،
پنجرهها دهان باز میکنند
تا عطر تو را نفس بکشند.
دستم را که میگیری،
درختان از شوق
شکوفههایشان را روی پیراهنم میریزند،
و کوچهها پر از ردپای نور میشوند.
باران اگر ببارد،
تو را بهانه کرده است،
و اگر نبارد،...
گلهای پیراهنم
با نفسهایت شکوفه میدهند،
هرگاه که آغوش تو را میپوشم،
بهار روی شانههایم مینشیند،
و عطر عشق
در چینهای پارچه میرقصد.
گفتم بی تو چه باید بکنم
تاری از زلف سیاهش را داد
گفتم مونس شبهایم تویی
عکس رخ چو ماهش را داد
موقع رفتن به همه بوسه ای داد
وبه من نگاه سرد بی مهرش را داد
گفتم همه عمر می مانم به انتظار
رفت و انتظار سر راهش را...
➷➷➷➷➷ غرورم را ب زانو نشاندم ،تا غرورت بـہ اوج برسـב..
عشق این است..
غرورم را به زانو نشاندم ،تا غرورت ب اوج برسد
➷➷➷➷➷ בرב بے בرماט را هیچ طبیبی درمان نکرد ..
شاعرے سراغ בارین با شعر בرماט کنـב ،
این בرב بے בرماט را .
اشک آمد ورسوا کرد این بغض غریب را
غریب بمانی ای چشم از بس
این دل را رسوا می کنی…
➷➷➷➷➷ نسخـہ בرב بے בرماט را هیچ طبیبے ننوشت ..
شاعرے سراغ בارین با شعر בرماט کنـב ،
این בرב بے בرماט را .
باران باریدو دل پر بغض آسمان آرام شد ..
چشم ما بارید دل ارام نشد
باران ببار و خاموش کن این دل اتش گرفته را..
╰⊱♥⊱╮ღ꧁ گر گـ؋ـتمت نیست مرامے בر ؋ـلک
چوט چرخ ؋ـلک این گونـہ است
ـ؋ـرهاב بـہ عشق یار آمـב و
بے یار ر؋ـت از این ؋ـلک
༺ زلـ؋ هاے پریشانم را ؋ـرش زیر پایت میکنم
نور چشماט بر انتظار نشستـہ را چراغ راهت میکنم
عمرربه باد رفته را فدای عمرت میکنم
گر نیایی به بالینم خودرا در آغوش خاک میکنم.
ஜ۩۞۩ஜ بیا کـہ ز انتظارت دگرجانے בر بـבט نمانـבـہ است..
╰⊱♥⊱╮ღ꧁ چشماט آبے تو בریاے من است
خیرـہ شو بـہ من آرزوے غرق شـבט בارم..
من همان ماهے بے تابے ، هستم
کـہ בر בریاے بی کران عشقت آرزوے غرق شـבن בارـב …
بـہ ـבست باـב سپرـבم تمام یاـבگارت را
آغوش تو پناهگاـہ من است
سـ؋ـت مرا בر آغوش بگیر ،تا بے پناـہ نشوم בلبر..
در لحظه زندگی کن
وبه لحظه ها دل نبند
لحظه ها اگر وفا داشتند
غزل خداحافظی ، نمی خواندند..
عشق را ازباران باید آموخت وقتی دلتنگ می شود ،
بغض می کند ..
می بارد و کل جهان را زعشق خود خبر دار ....
تا شاید خبر شعله ور عشقش که ب آسمان رسیده است
و ازناراحتی دلش غروب کرده
باز آبی شود،
معرفت را از باران باید آموخت...