سه شنبه , ۱۳ آذر ۱۴۰۳
در بارانی که همه جا را مرطوب کردهنور خورشید روی شاخه های بی برگ می تابدقطرات درخشان باران پیدا استشبنمی روی درختان بی برگ پیدا می شودشاخه های بی برگ، از روی باران می خواننداشک های آسمان را به دامن خود می برندمرواریدی که روی شاخه ها درخشان استزیبایی را به دل هر کسی می رسانند...
من آنقدر دوستت میدارم...که دوباره بعد از مرگ...به خانه باز خواهم گشت...و برمیگردم...من برمیگردم...درست به شیوه ی شبنمی...در گرگ و میشِ سحر......