پیش از سپیده چشم هایِ تو می دمند، پیش از شب زلف هایِ پریشانت، ستاره بارانی است میان گرگ و میش وجودت.
لبت قرمز دلت آبی چه تلفیقی شما داری غروب گرگ و میشی که به دریا انتها داری
من آنقدر دوستت میدارم... که دوباره بعد از مرگ... به خانه باز خواهم گشت... و برمیگردم... من برمیگردم... درست به شیوه ی شبنمی... در گرگ و میشِ سحر...