پنجشنبه , ۱ آذر ۱۴۰۳
نخل ارمیدهصیاد می شوم که تو آهوی من شویفریاد می شوم که تو کوکوی من شویویرانه گشته ام ولی از فصل دیگریآباد می شوم که پرستوی من شویمن یک چنار خشک تو مثل صنوبریشمشاد می شوم که به پهلوی من شویبا چین دامنت چه قیامت بپا شودمن باد می شوم که تو هوهوی من شویای نخل آرمیده به خرما پزان عشقمرداد می شوم که تو جاشوی من شویبا عشق ناگزیر غم شیرین من توییفرهاد می شوم که تو دلجوی من شویدستم نمی رسد به انار نچید...
باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر استشمشاد سایه پرور من از که کمتر است؟...
درخت شمشاد را دوست دارمکه سبز وسر پا درون برفبه انتظار نشسته است برای بهار...