جمعه , ۷ اردیبهشت ۱۴۰۳
تا نهادم سر به رویِ شانه ی عشقشداد زد مادر؛ لنگ ظهر شد، برخیز دیگر!شیما رحمانی...
آن بوسه یهول هولی دم ظهرتعجیب روزم را ساخت...
دیدنت را دوست دارم ،،سرِ صبح ، ظهر ، غروبدر خواب ، همیشه ، هرجاهر جا که بتوان تو را دید ،،،صدا کرد ، بغل کرد و بوسیدمن دیدنت رادیوانه وار دوست دارم .......
ما تو خونمون وقتی سالاد الویه درست میشه تا یک هفته صبح ظهر شب وعده غذاییمون همونه آخرش برای اینکه تموم بشه باهاش درزای دیوارو میگیریم!...
یزدان به تو عمری دگر و روز دگر دادیک صبح دگر، ظهر دگر، شام دگر دادپس سجده و صد شکر که پیمانه نشد پراین روز مبارک که خدا لطف دگر داد......